عشق سرخ

ارام ارام اشک میریخت "نمیدانست واقعیت دارد

یا نه حس عجیبی داشت انگار دنیا را روی سرش خراب کرده بودن 

واقعا"واقعا این اتفاق افتاده بود مریم من مریم من باورم نمیشه خدا

چرا اون چرا اونو انتخاب کردی زود نبود

ببریش گرچه تو اونایی رو که دوس داری زودتر میبری"

شب بودخسته از راه وارد خانه شد و مستقیم به سمت اتاقش پناه برد

در همین حال صدای مادرش  که میگفت علی کجا بودیتا این وقت شب

عین پتکی اهنین بر سرش کوبیده میشد  "

به سراغ دفتر خاطراتش رفت بازش کرد 

صفحه ی اول (صبح روز شنبه بود برای اولین بار وارد دانشگاه میشدم

حس خوبی داشتم همینجوری که داشتم اطراف رو نگاه میکردم

چشمم افتاد به یه دختر خانم چادری راستش تو همون نگاه اول

یه دل نه صد دل عاشقش شدم

اما اون اصلا منو نگاه هم نمیکردرفتم جلو تا سلامی عرض کرده باشم

وباهاش اشنا شم و اگرم شد دعوتش کنم به یه قهوه تو کافی شاپ

پایین دانشکده "رفتم نزدیک و گفتم سلام خانوم "

برگشت و یه جواب سلام خشکی داد

و رفت انگاری کل غرور امو جویده بود "

اولش خندم گرفت ولی تو چن جلسه کلاسی که داشتیم

فهمیدم دختر مغرور ولی باحیا ای هست

خب تو این زمونه از این دخترا کم پیدا میشه مخصوصا که چهرهی زیبایی داشت "

یکی دو ماهی گذشت وتو دانشگاه به کل با اخلاق اش اشنایی پیدا کردم

کسی رو محل نمیزاشت "

دیگه تاقت ام تموم شده بود یه روز که غایب بودم

جزوه  کلاس استاد غیاثی رو نگرفته بوم و برا همین بهانه خوبی بود

که برم و ازش درخواست جزوه بکنم.

داشت با خانوم محسنی یکی از دانشجو ها قدم میزدن که

من با کمال پرویی خلوتشونو شکسم "

جلو رفتم و گفتم میتونم وقتتونو بگیرم ؟

مریم : بله بفرمایین!

گفتم" مثل اینکه دیروز استاد غیاثی جزوه دادن و من نبودم

میشه جزوه شما رو قرض بگیرم و از روش یه کپی بزنم .

زود بهتون پس اش میدم.

سرمو بالا کردم متوجه سنگینی نگاه مریم شده بودم "

خیره شده بود به من !

تاحالا اونجوری ندیده بودمش خندم گرفت

نه به اون سر به زیریش نه به الان که عین بز زل زده بود تو چشم

من یه قیافه عصبی هم داشت "

منم خواسم جو عوض شه گفتم :

حالا شما بیا منو بخور والا یه جزوه بیشتر نی ها ؟

اینو که گفتم خانوم محسنی از شدت خنده

خورد به تنه درخت گوشیه ی لب مریم هم لب خندی نشست "

دستش را برد داخل کیفش

و چن تا برگه که بنظرم جزوه میرسید دستم داد

و گفت فقط اگه میشه زودتر "

و بدون اینکه منتظر جواب من بشه

رو به خانوم محسنی  گفت بریم حرکت کردن و از من دور شد 

حتی نزاش ازش تشکر کنم "

ولی عجب جزوه ای داشت ها خیلی خوش خط وزیبا

از نگاه کردن به جزوش خسه نمیشدم /

 

_________________________صفحه دوم دفترچه خاطرات _________________________

 

صبح زود بیدار شدم

تی شرت سبز رنگ و شلوار لی ابی رو پوشیدم

و صبحانه خوردم یه عطر  خوش بو هم رو خودم خالی کردم

همه چی خوب بود فقط کمی تافت و ژل کم داشتم

اتو مو رو به برق زدم و شروع کردم به حالت دادن به موهای مشکیم "

در خوابگاه رو بستم و به خیابون اومدم

حسین بدبخت دو ساعت دم در منتظر من بود

سوار ماشین البالوییش شدیم و باهم به سمت دانشکده

و یه روز زیبا دیه حرکت کردیم "

وارد دانشکده که شدیم مستیم رفتیم سر کلاس

ولی طبق معمول دیر رسیدیم استاد محمدی هم کمی غر زد

و بعد از چن تا نصیحت گفت برین بشینین "

یکمی ابرومون به قول حسین جلو بروبچ دانشکده

و دخترا رفت ولی خب از اینکه سوژه ی خنده مریم شده بودم

خوشحال بودم که میتونمبخندونمش"

بعداز یه کلاس دو ساعته "طاقت فرسا بالاخره وقت آزادی رسید

تو محوطه دانشکده جمع شده بودیم "

که متوجه مریم شدم که با دوستاش دارن

به سمت کافی شاپ دانشکده میرن "

جلو رفتم و بعد از یه سلام واحوال پرسی جزوه شو دادم

و تشکر کردم " اون هم با یه خداحافظی

مختصر و مفید راه اشو ادامه داد

سنگینی نگاه حسین رو مخ ام رژه میرفت

نمیدونسم برگردم چی جوابشو بدم "

مخصوصا با این اخلاق مسخره من که حتی یاد نداشتم

عین بچه ادم دوتا دروغ سر هم کنم و قضیه رو فیسله بدم

همونجوری عین خنگا بهش نزدیک شدم "

یه لبخند خبیثانه گوشه ی لبش میدرخشید و منو عذاب میداد 

احتمال میدادم که فهمیده باشه ولی خدارو صد هزار مرتبه شکر

که به روم نیاور  "و جفتمون منتظرساعت دوم دانشگاه شدیم

چند روزی گذشت و داشتیم به پایان ترم نزدیک میشدیم

ارتباط ام با مریم بد نبود ولی اونقدر هم دوست نبودیم

درثانی حتی یه بار نشده بود به دعوت من کافی شاپ بریم

یا حرفی غیر از درس و دانشگاه بزنیم هرچند که

موقعیت اش پیش اومده بود

ولی منه دست و پا چولوفتی جنم اشو نداشتم "

بالاخره روزی که ازش میترسیدم فرا رسید "پایان ترم *

اصلا دوست نداشتم که از مریم دور شم "

اینکه هر روز نبینمش داغونم میکرد ؟

همونجوری تو فکر بودم که " حسین گفت :

چرا اینقدر طولش دادی پسر؟

منم گفتم سرت رو انداختی پایین و رفتی 

یه خدافظی ای یه چیزی !

با خنده گفت هیس هیچی نگو "

من مخصوصا رفتم یه گوشه قایم شدم !

به هرکدوم از این دخترا قول داده بودم "

که مامانمو بفرسم خاستگاریشون"

الان همشون میخوان بهم ادرس خونشونو بدن "خجالتی

توهمین موقع یه ماشین مدل بالا و شیک پیچید جلو پای ما

بطوریکه همه ی اب و گل توی خیابون

پاشید به صورت و لباسمون!!!!!!!!!!

حسین شروع کرد به دادوفریاد کردن "

مثل زن ها ناله ونفرین میکرد"

میگفت اوهوی.....همشیره!حواثت کجاست ؟!

الهی گیربکس ماشین ات پاره پاره بشه "

علی نزدیک بود بزنه بهمون ها نگاه کن

تا زیر شلوارم خیس اب شده !

الهی سیبک ماشین ات بگنده"

نگاه کن حالا هرکی رد شه میگه

این پسره با این تیپ و قیافه تو شلوارش بیتربیتی کرده"

اینقدی ماشین تند رد شد که نفهمیدم کی پشتشنشسته بود

ولی دیدم یه دختر خانوم بود "

رو به حسین گفتم میشناسیش ؟

حسین گفت میشناسمش ؟ هه همه میشناسنش

خود جنابعالی ازش جزوه میگیری

تازه دوهزاری کجم راست شد

و فهمیدم بعله ! مریم خانوم بوده

باز ناله هاش شروع شد : بجان تو علی از قصد پیچید جلو ما

  ازون بچه پولدار های مغروره  به هیچکیم محل نمیزاره "

اخ که الهی شیشه ماشین ات جر بخوره

دختر ببین چی به حال و روز ما اوردی ؟

حسین گاهی با صدای بلند یه نفرین به اون ماشین میکرد

و یه چیزی زیر گوش من میگفت "

__الهی لاستیک ماشین ات بشکنه"

مرده شور اون چشمای هیز ماشین

اتو بشوره که زیر چشمی مارو نگاه نکنه

دیگه خندم گرفته بود رو به حسین گفتم

این چرت و پرت ها چیه تو میگی ؟

_باز شروع کرد(مرده شور رنگ اون ماشین اتو ببرن

که از همین رنگ دوتا زیر شلواری تو خونه دارم ؟

دیگه داشتم ازشدت خنده ی حرف های حسین میترکیدم "

این ها رو میگفت و به طرف ماشین اشاره میکرد "

بهش گفتم حسین چرا اینطوری میکنی "

گفت شاید تو ایینه ماشین ما رو ببینه و برگرده؟

در همین موقع مریم ماشینشو نگه داشت و دنه عقب گرفت "

که کاوه دوباره شروع کرد ولی این دفعه با جملات بلعکس !!!!!!

میگفت : الهی روغن سوزی ماشینت بجونم بیفته

الهی درد و بلای لنت ترمزت

بخوره تو کاسه ی سر این علی ؟

--- لال بشی حسین اینا  چیه میگی"!!!

دیگه ماشین رسیده بود جلوی ما "

مریم شیشه رو داد پایین و گفت  "

سلام ببخشید معذرت!

که بد رانندگی کردم یه لحظه حواثم پرت شد"

حسین گفت ببخشید :پدر شما سرهنگ هستن ؟

_نه"چطور مگه!؟

عذر میخوام فکر کردم پدرتون باید وزیر باشن یا وکیل؟

_نه اصلا  همچین شغل های ندارن !!

حسین گفت :خوب الحمد الله

بعد بلندداد زد 

خانوم این چه طرز رانندگیه ؟

باباتون هم که کاره ای تو مملکت نیست "

که شما اینطور رانندگی میکنینن"

نزدیک بود مارو بکشی !

_دیگه تاقت ام سر اومد گفتم :

عذر میخوام خانوم این دوست من کمی شوخه!

دوباره مریم گفت

معذرت میخوام طوریتون که نشد !؟

این حسین دست بردار نبود میگفت

(آب و گل شل از پرو پاچمون راه افتاده خانوم جون !)

مریم خندید و گفت : شما حسین خان هستین"

بذله گویی شما تو دانشکده معروفه

تا مریم اینو گفت"

صدای حسین ملایم شد و رنگ عوض کرد!

_حسین گفت: من کوچیک شما هسم "

شماواقعا چه خانوم فهمیده ای هستید؟

اسم من حسین هست و اینم که عین چنار خشک شده بغل من

ایستاده اسمش علی هس  از اشناییتون خوشوقتیم

جفتمون هم کنیز شماییم

مریم گفت : بازم عذر میخوام

_فدای سرتون! اصلا بزارین من وسط این خیابون بخوابم "

شما با ماشین اتون دوسه باری از روم رد شین

چیزی که زیاد جون ادمی زاد "

اصلا چه قابلی داره اگه دوست دارین دفعه بعد که میخواین رد شین

خبر بدین خودمون دو سه تا از بچه های کلاس رو بندازیم جلو ماشین اتون !

والله بی تعارف می گم ؟

دیگه داشت کاسه ی صبرم لبریز میسد گفتم :

بس کن کاوه " ببخشید خانوم خیلی ممنون که برگشتید

خوشبختانه اتفاقی نیفتاده "

دوباره این حسین وروجک شروع کرد _

بعله دیگه ! شلوارامون رو میدیم خشک شویی "

گور پدر جناق سینه من و  پای علی

خودش بصورت کاملا ارگونومیگ خوب میشه !!

مریم که ناراحت شده بود گفت "

پاتون مشکل پیدا کرده

_خیر خانوم پای من سالمه !شما بفرمایین 

دوباره این حسین گفت :

نه خانوم ایشون مغز و قلبشون مشکل پیدا کرده "

حالا اگه زحمتی نیس یک دقیقه تشریف بیارید پایین

همین جا کوروکی بکشیم "ببینیم مقصر کیه ؟

من به حسین چشم غره رفتم "

که مریم متوجه شد و با خنده

از ماشین پیاده شد و گفت " حالتون چطوره ؟

باز این حسین زد وسط حرف ما :

انگار شکستن  جناق سینه من

باعث اشنایی  شما شد ؟

فکر کنم اگه من کشته بشم

شما دوتا باهم عروسی میکنین ؟

مریم که از خجالت سرخ شده بود

لبخندی زد و سرش را پایین انداخت"

رو به ما گفت اجازه بدین برسونمتون "

که من گفتم نه ممنون شما بفرمایید"

مریم هم سوار ماشین اش شد و رفت ؟

حسین رو به ماشین گفت : خداحافظ بخت پسره الاغ !

حیف که نزاشتی من حرف بزنم و سوارش شیم ؟

__منظورت منم ؟

نه بابا ! منظورم الاغه بود ؟ شما که عقل کل اید.....

گفتم بیا بریم خونه کار دارم

با هم به طرف ماشین حسین رفتیم و به طرف خونه حرکت کردیم "

 

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: