می دانی...
دِلم یِک جرعه شراب میخواهد
وهم آغوشی با تو که مستم کند.
خماره تنت هستم
به زمين و زمان ميكوبم تا
كمي از آغوشت به تنم برسد.....!!!!!
++دلتنگ که میشوم دستم به هیچ کاری نمیرود... حتی نفس کشیدن ..
++تو ، تنها رازی هستی که آرزوی فاش شدنش را دارم . . .
نظرات شما عزیزان: